روایت کاسیاس از روزهای تلخش در رئال مادرید:«قربانی سکوتم شدم»

کاسیاس در پنجمین بخش مستند زندگی خود در مورد مسائل مختلف صحبت کرد.

جنجال ال کلاسیکوهای 2011 و 2012 :” جنگی برای این بود که یکی بهتر از دیگری است. جنگ به شدت شدید شده بود. همه چیز نقش داشت و مشکل فقط سیاسی نبود. آماده نبودیم تا شرایط را این گونه تجربه کنیم. فکر می کردیم که در سطح بارسلونا نیستیم چرا که آنها در سالهای 2006 ،2009 و 2012 قهرمان اروپا شدند، شش گانه را برده بودند، ما را با نتیجه 2-6 شکست داده بودند و …حداقل این که اینتر در نیمه نهایی 2010 آنها را حذف کرد و این برای ما التیام بود.”

کوپا 2011 :” خشونت و جدیت زیادی وجود داشت. گاهی آن بازیها را می بینم و می گویم که عجب خشونتی وجود داشت. هر خطایی که انجام م شد، بازیکنان بارسا داور را احاطه می کردند و ما هم فکر کردیم که باید همین کار را بکنیم. نباید مقابلشان کم می آوردیم. آن فینال برای این سنت بارسا خیلی مهم بود.”

داوریها:” از من پرسیدند که آیا با نظر مربی موافق هستم و گفتم نه 100 درصد بلکه 200 درصد موافق هستم. حس می کردیم که داوران به ما ضربه می زنند.”

شدت گرفتن اختلافات:”یادم است که در سال 2011 بازیکنان اعتصاب کردند. با هم تیمی هایم صحبت کردیم و قرار شد که در هفته اول بازی نکنیم. مشکلی تا آن زمان میان بازیکنان رئال و بارسا نبود. به سوپرجام رسیدیم اما تصویر تاسف باری ارائه شد. مشکلی نیست که درون زمین جنگ وجود داشته باشد اما چیزهای دیگری را دیدیم (انگشت کردن توی چشم ویلانوا) این کارها متعلق به تیم های کثیف و کوچک است و ما نباید چنین کارهایی انجام می دادیم. من به عنوان کاپیتان رئال و تیم ملی اسپانیا باید میانجیگری می کردم چون قرار نبود جنگ درست شود. ”

اختلاف با مربی تاتنهام:” با لوانته بازی داشتیم و با بارسلونا اختلاف امتیاز داشتیم.اختلاف ما از آن جا شروع شد. یک روز به من گفت که من به دنبال خودنمایی هستم و می خواهم خودم را جلوی بقیه خوب جلوه بدهم. من هم گفتم که خوشایند نیست که یک حرفه ای انگشتش را توی چشم یک مربی دیگر بکند.نماینه رسانه ای باشگاه به هر دوی ما گفت که بهتر است این قدر با هم جنگ نداشته باشیم و با هم صحبت کنیم. بعد از آن دوباره جلسه گذاشتیم و با هم صحبت کردیم.”

یورو 2012:” همه چیز خوب بود و حتی به هم پیام می دادیم و به شوخی می گفت که می خواهد پرتغال قهرمان شود. اما اسپانیا بهتر از بقیه تیم ها بود و مطمئن بودم قهرمان می شویم.”

شدت گرفتن اختلافات با مربی پرتغالی در فصل 13-12:”دو، سه بازی بد داشتیم. در آن جا اختلافات و مشکلات گذشته از سر گرفته شد. رابطه ما خراب شده بود. شدت اختلافات در سال سوم او بیشتر شده بود. تا سال دوم کمابیش با هم کنا رمی آمدیم. به من گفت که تمرکز ندارم و شرایط خوبی ندارم و … شاید در آن زمان فکر می کردم که حقیقت را می گوید اا به چیزهای دیگری هم فکر می کردم.”

نیمکت نشینی مقابل مالاگا:” کریسمس رسید و سال نو شروع شد. حسی وجود داشت که برای من خوشایند نبود. او در کنفرانس های مطبوعاتی شرکت نمی کرد و گاهی اربلوا صحبت می کرد و یک هفته بعد از ناحیه دست مصدوم شدم. ”

خرید لوپز و کنفرانس مطبوعاتی جنجالی کارانکا:”برای هر دو طرف شرایط خوبی نبود. آیتور زمانی هم تیمی من بود و در آن زمان مربیگری می کرد و این ذهنیت خوشایند نبود.”

چرا در آن زمان از خودت دفاع نکردی؟” چه کار می کردم؟ سیرک درست می کردم؟ بهترین کاری که می توانستم بکنم این بود که به دفترش بروم و با هم صحبت کنیم.”

اتهام جاسوسی:” چه کار می کردم؟ از خودم دفاع می کردم که جاسوس نیستم؟ به من برچسبی زدند که صحت نداشت. ساکت شدم و ترجیح دادم که فکر کنند جاسوس هستم. ترجیح دادم به جای چیزهایی که می توانستم بگویم، ساکت باشم.”

اتهامات هواداران:” یک روز بچه هایی را با پیراهن رئال دیدم. با ارامش در خودرویم نشسته بودم که به من گفتند:” تو مقصر هستی.” به خاطر همه چیزهایی بود که پشت سرم گفته بودند. من قربانی سکوت خودم شدم. وقتی چیزی نمی گفتم هر چیزی که می خواستند را می گفتند. حالا 10 یا 20 سال دیگر همه می توانند حقایق را بگویند. حالا من از جانب خودم همه چیز را روایت کردم.”

عارضه قلبی:” مربی تاتنهام بعد از این اتفاق با من تماس گرفت و برایم ارزوی بهبودی کرد. این اتفاقات در خاطره می ماند.”

دسیما:” همه در مورد گل لیسبون می گویند اما برای رسیدن به آن بازی کارهای بزرگ دیگری هم کرده بودیم. بعد از اشتباهم در آن بازی با خودم گفتم:” ایکر خواهش می کنم که امروز نه!” در کل فصل خوب بازی کرده بودم. در آن صحنه خیلی ناراحت شدم. بعد از آن تیم حمله می کرد اما گل نمی زد. با خودم فکر می کردم که قرار است مورد انتقادهای شدیدی قرار بگیرم.”

شکست سنگین مقابل هلند:”َشب خوبی نبود. روی یکی از گلها البته روی من خطا شد و داور ندید . مشکل از گل خوردن نبود بله انگار برخی هر لحظه منتظر هستند تا به تو حمله کنند.”

سوتهای برنابئو:”این سوتها به خاطر جنونی بود که در فصل های قبلش ایجاد شده بود. احساس خشم می کردم چرا که فکر می کردم عادلانه نیست. از دستکش هایم لذت نمی بردم و حس خوبی نسبت به خودم نداشتم. فکر می کردم که زمانش رسیده تا تصمیمی بگیرم. سعی می کردم که از هر بازی بهترین استفاده ام را داشته باشم چرا که می دانستم آخرین دقایقم است.”

وداع با رئال مادرید :” جدایی بازیکنی که 25 سال در باشگاهی نظیر رئال مادرید بوده … نباید این گونه می بود. هر دو طرف اشتباه کردیم. هر بار که به آن اتفاقات نگاه می کنم، حس بدی پیدا می کنم.”

انتقال به پورتو:” دوباره حس بازیکن بودن پیدا کردم. فوتبال خیلی متفاوتی بود اما احساس جوانی داشتم. از دور فهمیدم که رئال مادرید چه مفهومی داشته است. این که من را به خاطر دورانم در رئال و تیم ملی اسپانیا می شناسند، اتفاق بزرگی برای من است.”

اخبار ویژه